» اخبار » روزهای سخت پایانی عمر تختی به روایت حسین شاه حسینی
مرگ تختی به روایت حسین شاه حسینی
اخبار

روزهای سخت پایانی عمر تختی به روایت حسین شاه حسینی

دی 20, 1402 150192

هتل آتلانتيك،‌اتاق 202

مرگ تختی به روایت حسین شاه حسینی

صبح سرد زمستاني كنار بخاري گرم منزل حسين شاه حسيني نشستيم و او راوي شد و ما سراپا گوش. شاه حسيني براي مان از پهلواني گفت و گريست و ما نيز. شاه حسيني تصويري تازه از غلامرضا تختي برايمان تصوير كرد، تصويري ماندگار، تصوير يك پهلوان. در سالروز درگذشت پهلوان تختي ميهمان شاه حسيني بوديم و بي سبب نبود كه او سخن را با مرگ تختي آغاز كرد. مرگي ديگر گونه براي يك پهلوان با مرگي به انتخاب خويش، مرگي كه پايان پهلوان نبود و تداوم پهلواني اش بود:

“پيش از مرگ بسيار افسرده خاطر و منزوي بود. ارتباطات اش با دوستان و مردم را قطع كرده بود. حاكميت آنقدر تختي را در انزوا قرار داده بود تا رابطه اش با مردم قطع شود.” و پهلوان به اجبار انزوا گزيده بود. سالهاي سخت تختي از همان هنگام آغاز شد كه هويت حكومت نپذيرفت. شهرداري تهران و نمايندگي مجلس را نخواست. حاكميت از قدرت و تاثيراجتماعي تختي بيم داشت و او را تحت فشار گذاشت. مردم براي خواسته هاي شان به او مراجعه مي كردند در حالي كه توصيه هاي تختي ديگر گوش شنوايي در دستگاه هاي دولتي نداشت. تختي ديگر براي خواسته هاي مردم به دولت مراجعه نكرد در حالي كه مردم نسبت به عدم مراجعه ها خوشبين نبودند اما تختي مي خواست خودش باقي بماند.

قهرمان ملي ايران ممنوع الخروج شد. حقوق ماهانه پهلواني اش قطع شد و او كه مرام پهلواني اش اجازه نمي داد از لباس قهرماني ثروتي كسب كند در ميان توده هاي مردم تنها ماند. آشنايي غريب كه شاه حسيني اين گونه روايت كرد: حكومت در برخورد با تختي حساب شده عمل كرد. راه هاي ارتباط او با مردم را قطع كردند تا او را منزوي كنند. تختي آمادگي داشت كه به زندان برود. اما حكومت حاضر نبود هزينه زنداني شدن تختي را بپردازد. آن ها دايره فشار را تنگ كردند تا تختي خود هزينه ها را بپردازد. او از همه طرف، خانواده و مردم تحت فشار بود. لوطي گري او اما اجازه نمي داد تا خرج از ديگران بگيرد و گرنه كم نبودند آنهايي كه حاضر بودند براي تختي نه فقط مال كه جان نيز بدهند. حسين عرب، جوادزاده، احمد خداوردي و .. نام هايي است كه حسين شاه حسيني به عنوان نزديك ترين دوستان تختي به زبان مي آورد.

مرگ تختی به روایت حسین شاه حسینی

همان هايي كه در سالهاي انزواي پهلوان تختي زمين كشاورزي كوچكي در لواسانات براي او خريدند تا شايد قادر باشند اين گونه روحيه اي تازه در تختي بيافرينند اما؛ اگرچه رفقا خيلي دورو برش بودند و سعي مي كردند تا زندگي اش را تامين كنند اما او نمي پذيرفت. راه هاي ارتباطاتش با مردم بسته شد، منزوي شد و از مردم دوري كرد. به دنيا آمدن بابك و حتي ازدواج هم نتوانست روحيه او را بازگرداند و مشكلاتش را افزون كرد. تختي هنوز در ميانه دهه سوم زندگي بود كه در زير اين فشارها طالب انزواي كلي شد. در سي و سومين سال زندگي و تنها چهار ماه پس از تولد بابك در اتاق 202 هتل آتلانتيك تهران با زندگي وداع مي گويد؛ “تختي زير فشار ظلم و تعدي حكومت له شد. او نمي توانست دوري از مردم را تحمل كند.”

از مرگ پهلوان تختي كه مي شنويم، لرزه اي به دست ها و پاهايمان مي نشيند. خبر مرگ پهلوان را ظهر هنگام قاصدي يك راننده تاكسي به شاه حسيني مي رساند. لحظه شنيدن خبر فوت تختي در سرچشمه تهران و در چلوكبابي ملي بودم. اين چلوكبابي پاتوق من بود. با تختي هم بارها در اين چلوكبابي غذا خورده بودم. به پزشك قانوني رفتم،‌ روح الله جيره بندي و ابراهيم كريم آبادي و مهدي تختي پيش از من انجا بودند. جسد تختي را روي سكويي ديدم كه ملافه سفيد روي آن كشيده بودند. به اصرار ملافه را كنار زدم، مي گفتند تختي خودكشي كرده اما آثار خون در سر و كله و بعضي از نقاط بدنش بود. ما اما ديگر جست وجو گري نكرديم و ملافه را كشيديم. بايد براي دفن تختي كاري مي كرديم!!!

پيشنهاد دفن تختي در ارامگاه خانوادگي مرحوم شمشيري در ابن بابويه را كريم‌آبادي مي دهد و شاه حسيني به ديدار محمود شمشيري مي رود. اجازه دفن پهلوان تختي را از او مي گيرد. در اين فاصله مردم تهران دهان به دهان خبر مرگ پهلوان و قهرمان خويش را مي شنوند و راه سبزه ميدان مي گيرند: ما جنازه را در آمبولانس گذاشتيم و همراه با جيره بندي و ناصر كميليان به طرف سبزه ميدان حركت كرديم كه با انبوه جمعيت مواجه شديم. تغيير جهت داديم و به سمت سرچشمه حركت كرديم و از خيابان ري به ابن بابويه رسيديم. آنجا هم با جمعيت زيادي مواجه شديم. به هنگام دفن تختي ديگر جمعيت خيلي زياد بود. همه بر سر و صورت مي كوبيدند و عليه حكومت شعار مي دادند.

روزهای سخت پایانی عمر تختی به روایت حسین شاه حسینی

شاه حسيني بي وقفه مي گويد و ما مشتاقانه مي شنويم. مي گويد كه مرام ختم پهلوان با تدابير امنيتي همراه بود و ماموران امنيتي براي عدم برگزاري مراسم شب هفت تختي دوستانش را تحت فشار گذاشته بودن. مراسم اما با حضور گسترده و انبوه جمعيت در ابن بابويه برگزار مي شود، مراسمي متفاوت:

از تمام نقاط ايران هيات هاي مذهبي با گل و بيرق و علامت آمدند و مداحان مداحي مي كردند. براي شب چهلم اما قادر نشديم برنامه اي برگزار كنيم. تعداد زيادي از دوستان تختي را براي آن مراسم گرفتند. از ميدان شوش تا ابن بابويه را بسته بودند تا جمعيت راه پيدا نكنند. جامعه قبول نداشت كه تختي خودكشي كرده.

از شاه حسيني درباره پيشينه جام تختي مي پرسيم. او كه در ابتداي انقلاب رييس سازمان ورزش ايران بود حتما دستي در اين نامگذاري داشت. من در زمان رياست بر سازمان تربيت بدني جام آريامهر را به جام تختي تبديل كردم.

وقتي مدويد و ديگر قهرمانان كشتي را به سر قبر تختي بردم. شاهد بوديم كه دو تيم فوتبال نوجوان با لباس و كفش فوتبال، سرخاك تختي آمده بودند تا قسم بخورند كه به يكديگر خيانت نكنند.

يك ساعتي زمان گذشته است و اكنون گويي نوبت آن بود كه شاه حسيني بغض بتركاند و صدايش بلرزد، قطرات اشك جاري شد و از تختي باز گفت: تختي در اين جامعه سوخت تا آن را روشن كند. او صادقانه سوخت و اگر جوانان امروز دنبال راه و انديشه بروند موفق مي شوند. او با موقعيت خاصي كه داشت بسياري از دختران علاقمند به خود را به خانه بخت فرستاد و امكان زندگي برايشان فراهم كرد.

گريه شاه حسيني اما با لبخندي آراسته مي شود تا خاطره اي از تختي بگويد: وقتي تختي به مراسم عروسي در روستا يا منطقه اي دعوت مي شد همه جمع مي شدند و صاحب مجلس هم به حضور چنين مهماني افتخار مي كرد. يك بار مهمان بوديم در يك مزرعه كلم پيچ، صاحب باغ يك صندوق كلم پيچ براي تختي آماده كرده بود كه او تنها يك عدد از آن را برداشت و گفت اين را براي مادرم مي برم. لبخندش اما اين بار با چشم تنگ كردني همراه مي شود تا زبان به گلايه بگشايد:

بعضي از كساني كه امروز از تختي تجليل مي كنند، صداقت ندارند، او با دشمن خود دشمني نمي كرد با رقباي خويش آن قدر صادقانه برخورد مي كرد كه همه در مرگش عزادار بودند. تختي آمده بود تا از ورزش فرمولي براي انسان سازي آماده كند و بزرگ ترين خدمت پهلوان تختي هويت دادن به ورزش بود. اين ها آخرين جملات حسين شاه حسيني بود كه با ما گفت و برخاست تا فنجاني چاي ميهمان مان كند و ما را با فكر پهلوان تختي دقايقي تنها گذاشت تا از خود بپرسيم براستي تختي كه بود؟

تختی به روایت عطاءالله بهمنش

به این نوشته امتیاز بدهید!

امتیاز 5.00
جیرئیل خان بابائی

جیرئیل خان بابائی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ×