تختي؛ يعني جوانمردی و پهلوانی
تختي؛ يعني جوانمردی و پهلوانی
شروع کار انتشار مجله اینترنتی دنیای کشتی مصادف شده است با سالگرد درگذشت غلامرضا تختی، اگرچه سالمرگ تختی بزرگ غم و رنج فقدانی چندیدن ساله را برای دوست داران تختی و طرفداران اخلاق و جوانمردی زنده می کند، باعث افتخار است در شروع کار از تختی و مرام و معرفتش و رمز و راز جاودانگی او بنویسیم.
فاصله تختي و جايگاهش با ديگر جاودانگان تاريخ ورزش ايران و جهان، نمونه اي بي همتا در تاريخ ورزش تمام ملل است
نسبتي كه ما ايرانيان با تختي داريم، شباهتي با ديگر ملت ها و اسطوره هاي ورزشي شان ندارد.
نزد رومانيايي ها،ناديا كومانچي هرگز تداعي كننده انسان برتر نيست. يا نگرش مردم مجارستان به دكتر لاسلوپاپ، گرچه زيباترين استاديوم خود را به نام او ساخته اند، اما هيچ شباهتي ندارد به شيفتگي قشرهاي مختلف مردم در دهه هاي سي و چهل كه تختي را از نزديك فهميدند، و نسل هاي بعدي از جمله ما كه، مي كوشيم براي ادراك عظمت جهان پهلوان غلامرضا تختي.
اگر هفته نامه اي در كپنهاك، تيزترين قلم را، آغشته به زهر، فرو كند توي چشم “سورن ماريوس نيسن” كك دانماركي ها نخواهد گزيد؛ چنان كه كانادايي ها با “بن جانسون” مي كنند، اما اين جا كافي بود حريف پيروز تختي در تلويزيون يادآوري كند يك بار تختي را شكست داده است، يادتان كه هست، كسي شيشه تلويزيونش را خُرد نكرد اما مضايقه اي هم در نثار امواج نفرت به برنامه اي كه پخش شد وجود نداشت.
حتي پيرامون “ايرتون سنا” اتومبيلران برزيلي كه در قلب ملت برزيل خانه كرده، هيچگاه حماسه ها و خاطرات پايان ناپذيري كه در خصوص تختي خوانده ايم شكل نگرفته.
از طرفي، فاصله تختي و جايگاهش با ديگر جاودانگان تاريخ ورزش ايران و جهان، نمونه اي بي همتا در تاريخ ورزش ملل است، مثلا؛ فاصله بين همان “ايرتون سنا” با ستارگان فوتبال تاريخ برزيل چندان دور و دراز نيست، “جسي اوونس، محمدعلي كِلي، جاني ويسمولر، مايكل جوردن، كلرل لوئيز، ولانس آرمسترانگ در ورزش آمريكا تقريبا همسطح هستند. يا مانوئل فانجو، كارلوس مونزول و ديگو مارادونا در آرژانتين، اما اينجا فاصله تختي با تمام افتخارآفرينان ورزش چيز ديگري است!
پنجاه واندي سال از مرگ تختي مي گذرد، سوگنامه ها همچنان ترو تازه اند، يادداشت شاملو را هر بار كه مي خوانيم، پي مي بريم به چرند بودن هر مقايسه اي، بين هر ورزشكار ديگري با تختي. او “فدريكو گارسيا لوركا” را هم اين گونه ستايش نكرده بود!
نسبت تختي با مردم كشورش را اگر با ساير ملل و نخبگان ورزشي شان قياس كنيم، تن به مقايسه اي عبث داده ايم،كاغذ را سياه كرده ايم فقط آنچه بر تختي رفت را شايد بتوان با “ونسان ون گوگ” هنرمند دوران ساز هلندي تطبيق داد. عجيب اينكه هر دو فقط تا 37 سالگي ناملايمات دنياي دون را تاب آوردند! بزرگراهي كه “تختي و ون گوگ” بعد از 37 سالگي احداث كردند و مسير جاودانگي را پيمودند، وجوه مشترك خارق العاده اي دارد.
آنها ماندگارترين 37 ساله هاي تاريخ هستند. مرگ “ون گوگ” هم به طرز حيرت آوري در مدت زماني كوتاه، منجر به جريحه دار شدن وجدان عمومي در هلند و سپس در سراسر اروپا شد. هاله اي دور نقاش نابغه شكل گرفت و اسطوره پديد آمد.
شهرت ون گوگ، از خود نقاشي، هم بيشتر است حالا! روزگاري او حاضر شد تابلوي نفيس “خرچنگ گِلي رنگ” را با تكه ناني معاوضه كند، اينك اما نيست تا معاملات يكصد ميليون دلاري بر سر تراشه هاي روحش را ببيند!
جايگاه تختي در تاريخ ورزش ايران نظير موقعيت ون گوگ درتاريخ هنر جهان است و حتي شايد بالاتر؛ كسي را سراغ داريد كه جرأت كند واژه اي در تقبيح زندگي ونگ گوگ بنويسد؟! چنين منتقد مغروضي احتمالا با خود قرار گذاشته كه روزگار تيره اي داشته باشد! حتي اسطوره هاي جان گرفته در ادبيات غني كهن ايران زمين هم محبوبيت تختي را ندارند. نويسنده اي به اشتباه، تختي را رستم زمانه ناميد و همين به سرعت افتاد سر زبان ها و نوك قلم ها، اما همان طور كه يكي اشاره كرد از كاراكترهاي شاهنامه اين سياوش است كه بيشترين شباهت را به تختي دارد.، يا برعكس!
فردوسي، منتهاي خلاقيت خود را براي تجسم مظلوميت، در كالبد سياوش دميده، در تاريخ ورزش ايران، تختي ركورددار طولاني ترين عضويت در تيم ملي از 1951 هلسينكي تا 1966 توليدو اين نكته را هم نمي دانم چرا همه ناديده مي گيرند و جايي نديدم اشاره شده باشد، تختي اولين نفري است در تاريخ ورزش ايران كه بحث بيمه ورزشكاران بازنشسته را مطرح كرد. اولين نفري است كه بيش از 50 سال قبل براي حقوق دوران بعد از قهرماني ملي پوشان مبارزه كرد و به رغم شانه خالي كردن و جا زدن برخي هم تيميها، خودش يك تنه ايستادگي كرد. به نحوي كه حتي براي ورود به سالن تمرين نيز با مانع تراشي مسئولين مواجه شد.
به جز تلاش به اندازه تواني كه از رسول خادم ديده ايم، ديگر كدام يك از قهرمانان راه يافته به مجلس و شورا… حتي نصف كه نه بلكه نصفِ نصفِ تختي براي حق و حقوق بقيه جِلز و ولِز زده اند؟!
تختي در همان 37 سالي كه زيست، سلوك متمايزي با بقيه داشت. از اخلاق تختي هرچه كه بنويسيم كليشه است و ناگفته اي نمانده كه بخواهيم دوباره بنوييسيم؛ يا از رشادتش روي تشك كشتي كه بلافاصله بعد از سوت داور، ابتدا چند قدمي رو به عقب مي رفت و سپس با گارد خاصي كه انگار مي خواهد به شكار خرس برود، لرزه بر اندام حريفان مي انداخت. تختي بود و فتيله پيچ هاي كشنده اش، سگك هاي خرد كننده، دست در شكن هاي اصيل و درخت كن هاي معركه در معركه اش.
الكساندر مدويد، اگر سه يا چهار سال فقط بزرگتر بود، امروز هرگز با ده طلا بر صدر تاريخ كشتي آزاد جلوس نمي كرد.
در 1962 توليدو، او 25 ساله بود و در اوج جواني، با اين همه از پس تختي 32 ساله برنيامد و به تساوي رسيدند.
“مدويد” هرگز بهتر از اسلافش مثل “ديويد جيماكوريدزه” بوريس گورويچ” يا “آناتولي آلبول” يا “بوريس كولايف” نبود، افسوس كه بخت اگر سلسله جنبان شود…
به رغم اَنگ زدن ها و وصله چسباندن هاي غيرمنصفانه كه از خصلت هاي ناپسندي است كه به وفور در پنج،شش سال اخير در كشتي ما باب شده و شايد اگر تختي بزرگ هم اين روزها زنده بود از اين الطاف بيكران بعضی از افراد خاص بي بهره نمي ماند…!
تختي برايمان به گونه اي حيرت افزا، تمام مولفه هاي يك اسطوره را داراست، و سمبل هاي مشهور كشتي دنيا همگي چهره اي خشن و يا حتي عُنُق دارند، ولاديسلا و پيت لاسينسكي در لهستان، ايوان پادوبني در روسيه تزاري و الكساندر كارولين بداخلاق در روسيه امروز و دان كولف در بلغارستان…
در سيماي ياشارد وغو تركيهاي نيز معصوميتي پيدا نيست، اما چهره تختي و فيزيك جسماني اش عطوفت و صلابتي ديگرگونه دارد. پيكر سنگ آساي تختي در سه سال آخر زندگي اش يعني از 1965 به بعد كه وزن طبيعي بدنش هم حدود 110 كيلوگرم بود شباهت خيره كننده اي با مجسمه “داود ميكل آنژ” دارد.
او پورياي ولي نيست كه متعلق به هفتصد و اندي سال قبل باشد و از زندگي اش هيچ ندانيم، تختي با وجود اين كه معاصر است، فراتر از پارامترهاي يك ورزشكار ملي و افتخارآفرين، به قلب هاي ما ايرانيان ورزشدوست رخنه كرده، و “حال همه ما بد مي شود وقتي فردي ورزشكار ديگري را تختي دوران مي نامد…